çÇÊ ی شیطان صبح در یک فروشگاه به سر برد و خریداری لباس بسیار مورد علاقه. وقتی دوست پسر او را دیدم, او معتقد بود که او زرق و برق دار بود و همه چیز به بحث شخص ساده و معصوم شیطان را به خدمت خروس خود را انجام داد. خوشبختانه آن را دقیقا همان چیزی است که او می خواست و به همین دلیل آنها را به یک چوب محلی رفت به فاک.