این صبح زود بود و گل میخ تنها بیدار. او با بهره گیری از آخرین لحظات خواب هنگامی که دوست دختر مورد علاقه خود را, که فقط در زمان دوش, وارد اتاق. او گفت که او آماده است چیزی بسیار تند برای صبحانه. او به سادگی مکیده و خروس خود را سوار تا زمانی که راضی بود.