بلاگ ها تابو 7

اولیویا Kasady: تصمیم گرفتم به درخواست پدر برای برخی از مشاوره در مورد پسران. من در دامان خود نشسته بود صحبت کردن که چیزی در درون من ساخته شده من گرفتن خروس او. او در ابتدا شوکه شده بود اما به زودی او آغاز شده کمک به من. او به من آموخت که چگونه به گلو عمیق خروس خود را پس از آن او به من را روی میز گذاشته و به من لیسید تا زمانی که من آمد. بابا ترس به من نفوذ در ابتدا بود، اما من او را تشویق تا او. خروس بزرگ خود احساس در بیدمشک من خیلی خوب من دوباره به سرعت آمد. بابا باید آن را کمی برخوردار بیش از حد, او در داخل من آمد زیادی و من در کنترل بارداری نیست. حالا من واقعا چیزی باید در مورد عصبی.

آکیرا شل: من خواندن دفتر خاطرات امید در مورد چیز هایی که او با پدر او انجام شد. او در اتاق آمد و به من گرفتار به طوری که او به نام بابا او را به مراقبت از ما. او دمار از روزگارمان درآورد من خیلی خوب در حالی که امید تماشا اما زمانی که بیش از آن بود من هنوز می خواستم بیشتر. در حالی که امید بود چرت زدن من به آشپزخانه رفت و برخی زمان بیشتری را با پدرش به سر برد. او به من در مقابله انداخت و خوردند گربه من تا وقتی که من بود خارش پس از آن او به من روی یک صندلی زیر کلیک. ما هر دو بیش از حد هیجان زده شدم تا زمانی که در مهبل (واژن) من گران و من در قرص نیست. باید چکار کنم?

مدی رز: چند روز قبل از من تا به حال برای کالج را ترک من رفتم به با پدر صحبت. او می تواند دید من عصبی بود و ما صحبت کردیم و به زودی من بود اعتراف تمام توهمات من به او. به جای گرفتن بابا ناراحت تحریک شدم و شروع به بازی کردن با سینه کوچک من. لمسی خود لرزد از طریق بدن من ارسال می کنم پیش از این هرگز احساس کرده ام. من قول دادم که به کسی نگو تا بابا بیرون کشیده خروس او. من او را مکیده تا پدر بود من در چهره اش نشسته و من خاموش کردم خیلی سخت. ما در اینجا بر روی نیمکت زیر کلیک و من SOOO چند بار من شمارش از دست داد. اشتباه را دوست دارم بابا من بود?

دسته بندی ها

آماتور

شما همچنین ممکن است مانند