من یک بار دیگر در کلان شهر بی جا شدم. اما این بار برای واقعی. من معمولاً به اشتباه روشی را برای سوزاندن زنان به کار میگیرم و بعداً آنها را در انظار عمومی صحبت میکنم. اما در این زمان من واقعاً خواهان کمک بودم و این بانوی جوان زیبا، ابیگیل، من را تأیید کرد. او سرد بود، بنابراین من دستکشها و حتی جورابهای گرمایی خود را به او دادم که او در یک مکان شخصی دیگر گذاشت.. پس از یک گفتگوی کوتاه، پول نقدی را برای خانم در مکان عمومی فراهم کردم. او مات و مبهوت بود اما امتناع نکرد. او مرا در مکانی خطرناک، جایی که احتمالاً ممکن بودیم، بمکید.